No One Cares
امروز میشه یک سال فیکس به دور از خونهای که سالها درش زندگی کردم… مردمی که هر روز میدیدمشون… خیابونایی که متر به مترشو بلد بودم… شهری که باهاش خو گرفته بودم…، دیگه حتی خبری از اون ستونی که همیشه با دستام به دیوار کناری متصلش میکردم هم نیست. خیلی مضحکه اما زندگی همینه به همین خوشمزهگی!
چقدر دل کندن سخته و چه سخته وقتی ورق برمیگردد و تازه متوجه میشوی هیچی هیچ ثباتی ندارد و من فک کنم یه کم، کم آوردم.
و این روزا تو این خیابونای نکبت آهسته راه رفتن را تمرین میکنم.
When you were a boy
You had no place inside your parents’ world.
You were falling like the leaves
from an old and dying tree
You went to school,
But the teachers made you feel a fool
While the children played with joy
You’re the one who were avoid
Some day you will find a better place to stay
You’ll never need to feel this way again
Show a smile,
They’d like to have you in the members club
They’ll buy you drinks and tell you lies
They pure ambrella with some ice.
No one cares,
About that fucking pretty face you have,
It means nothing much this life
So find the highest cliff and dive.
Some day you will find a better place to stay
You’ll never need to feel this way again
برچسب ها : Blackfield , Some Day , دانلود , آهنگ , موسیقی , شعر ,
خاطرهبازی با یک مشت کاغذ
بچه مچه که بودیم حدود ۸ ساله؛ با کاغذ کلی موشک ساخته بودم به قاعدهی یک کارتون. با بردها و سایزهای مختلف اما همه مثل هم و یجور –آخه تنها چیزی بود که بلد بودم بسازم- گذشت و گذشت تا اینکه چند وقت پیش با اوریگامی (هنر تا کردن کاغذ) آشنا و به شدت علاقهمند شدم. به جای این که کاغذهای باطله و چرک نویس مچاله شوند و با پرتاب ۳ امتیازی روانه سطل آشغال، کلی فرم سرشان در آوردم اساسی و ای کاش قبل از این که آباد میشدند ازشون یه عکس میگرفتم تا میدیدید…
در همین راستا سایتهای مختلفی را میشود با یک سرچ ساده پیدا کرد که به طور تخصصی به اوریگامی میپردازند. اما متاسفانه جای سایتهای فارسی که مولد باشند و حرفی برای گفتن داشته باشند خالی است.
علی ایحال میتوان از سایت sepehrm نام برد که یک نرمافزار گرافیکی کم حجم تولید کرده –آموزش درنای معروف را هم دارد نمیخواهد زیاد دنبالش بگردید-.
و همین طور از سایت ittutorial.ir که به آموزش پارهای از مدلهای اوریگامی پرداخته است.
و بلاگ آقای محسن موسوی زاده که حکم پدر اوریگامی ایران را دارند origami.blogsky.com
اگر از سایتها و وبلاگها و فرومهای وطنی بگذریم تازه رسیدهایم به اصل مطلب؛
اگر نمیدانید بدانید در این ورطه بچه زرنگهای ژاپنی پیشگاماند و سایت origami-club سایت شناخته شدهی ژاپنی است که طرحهای عموما ساده و کاربردیی دارد که برای شروع مناسباند حتما یه سر بزنید.
origami-fun.com یحتمل یکی از شناخته شدهترین سایت در زمینه اورگامی ست. که با آرشیو بندی منظم به طبقه بندی طرحهای مختلف پرداخته است و به راحتی میشود مراحل ساخت اوریگامی را از روی شکل یا pdf دنبال کرد. توی این سایت یه قسمت هم وجود داره که شامل طرح های روی کاغذ هست که میشود طرحها را روی کاغذ پرینت گرفت و با اون کاغذ و هنر اریگامی یه شی زیبا درست کرد.
origami-make.com & bloom4ever.com به شخصه این سایت رو خیلی بیشتر از بقیه دوست دارم چون اول از همه خیلی با طمانینه و با دقت به آموزش اوریگامی پرداخته و طرحهایش را براساس ساده یا سخت تقسیمبندی کرده است و در ثانی طرحهای انواع و اقسام گل را دارد از جمله انواع گل رز. که کلی دنبالش بودم و فقط همین سایت جواب داد.
و اما origami.com این سایت را گذاشتم آخر از همه معرفی کنم تا از زندگی ناامید نشوید! طرحهای این سایت عموما حرفیاند و اصلا و اصولا کار هر کس هر کس نیست کاغذ تا زدن.
گفتیم و گفتیم اما ای کاش درباره فوایید و کاربردهایش در معماری و صنعت میگفتم. ولش دیگه کپی کاری میشود اگر چیزی بگم. بجایش این مقاله را هم بخوانید!
برچسب ها : اوریگامی , سرگرمی , کاغذ ,
بچه مثبت مدرسه؛ اخراج!

قصد قیاس ندارم چون نثر جلال قلیانی از لغات و اصطلاحات و تشبیهات است که نظیر چنین نویسندهای تنها خودش است. اما بچه مثبت مدرسه به جای اینکه کنار گود تنها نظارهگر ترسها و تنبهها باشد وارد متن ماجرا میشود و از زبان یک بچه مدرسهای لب به اعتراض از سیستم آموزشی ناکارآمد مدارس میگشاید.
علی الحال سادگی و صمیمیت بچه مثبت مدرسه -یا به قول نویسنده آن خاطرات کثیف مدرسه- نوستالژی تمام بچههایی ست که دهه ۶۰ و ۷۰ را به یاد دارند. همه آنهایی که کنا و سرندیپیتی را دوست داشتن و علامت مخصوص میتی کومان، میدانند چیست!
و اما بخش آغازین کتاب:
نه! ربطی به امروز نداره. من از همون بچگی، شنبه رو دوست نداشتم. یادم میاد هفتههایی که توی مدرسه صبحی بودم، وقت تعطیلی ظهر پنجشنبه، به قول کتابای درسی: از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. و از اینکه هفته آینده بعدازظهری میشدم، به خود میبالیدم!
چرا؟ چون شنبه هفته بعد به جای صبح، ظهر به مدرسه میرفتم! با هزار ذوق و شوق ساعتها رو میشمردم تا بدونم چقدر به مدرسه میرم! تو چشم من هر ساعت تأخیر، تیری بود که به قلب مدرسه میکوبیدم! یادم هست که آخرش ۶ داشت، ۳۶ یا ۴۶ ساعت تعطیلی. با گذشت هر ساعت انگار چیزی از انبار مهماتم کم میشد.
جمعه، به خودی خود یک گردان کمکی بود که بعد از یک هفته مبارزه، تو مدرسه به کمک میاومد و من رو از محاصره نجات میداد. شاید به همین علت بود که از همون دوران، هرچقدر از ریخت شنبه بیزار بودم به پنجشنبه علاقه داشتم. پنجشنبه نوید رسیدن جمعه و رنگش زرد بود. من در تمام اعتقاداتم (که به نظرم اصلاً اعتقاد خاصی نداشتم) شک داشتم، در این مورد مطمئن بودم که امام زمان جمعه ظهور میکنه. البته همه روزا برای خودشون رنگی داشتن به جز شنبه که ذاتا سیاه بود.
اصلا از اولش با شنبه پدرکشتگی داشتم. دلم میخواست روز شنبه تمام کلاغها از سر صبح تا بوق سگ، قارقار کنن و مردم پرچمهای سیاه روی خونههاشون بزنن! هرچند از صدای کلاغها خیلی بدم میاومد، حاضر بودم با تحمل این صدا، شنبه رو چنین تنبیه سختی بکنم. خوب حالا میدونی بهترین اتفاقی که میتونست بیفته چی بود؟ بله، اگه شنبه به تعطیلی میخورد بیشک قلبم از شدت خوشحالی و هیجان منفجر میشد…
برچسب ها : بچه مثبت مدرسه , کتاب , معرفی کتاب , یاسر عرب ,
The Truman Show
تصور کنید که یکه و تنها سوار بر قایقی بادبانی در آبی بیکران اقیانوس در حرکتاید. که ناگهان متوجه میشوید نه دریا و اقیانوسی در کار بوده و نه حتی کرانی و همه چیز مصنوعی و دروغین بوده و شما سوپر استار فیلمی بودهاید که میلیونها تماشاگر داشته! فیلم زندگیتان، لحظه به لحظه.
طی چندین و چند سال این ابتداییترین ذهنیت من قبل از دیدن کامل فیلم نمایش ترومن بوده و فکر میکردم با یک فیلم در ژانر مخ ترید کن طرفم – مثل فیلم “دیگران The Others -” که در واپسین دقایق متوجه میشویم آنچه میپنداشتیم از اساس غلط بوده است.- اما به پیشنهاد –اصرار- جناب همسایه این بار از اول تا آخر فیلم را دیدم و ملتفت شدم که بلعکس گارگردان از همان ابتدا دست خود را باز گذاشته است و ما میدانیم که داستان از چه قرار است.
نمایش ترومن داستان مردی ست راستین که از بدو تولد توسط یک شرکت فیلم سازی خریداری میشود(!) و به خیال خود انسانی است معمولی ساکن یک جزیره، کارمند جزء بیمه که باید قسط ماشین و خانهاش را بدهد و شوهری که باید به تعریف و تمجیدهای الظاهر بیمفهوم همسرش از اجناسی که خردیده گوش دهد.
اما ترومن مثل هر انسانی یک آرزو خطرناک دارد! و آن کشف درستی و راستی است، انسانی که نمیتواند چشمههای چیستایی و چرایی وجودش را بخشکاند و در دل آرزو مکاشفت دنیای را دارد که پر شده از تناقظ و القای ترسهای واهی تا مانع رسیدن او به عشقش شود و این عشق، عشقی که همیشه سعی در بیاد آوردن و پیدا کردنش میکرده است نهایتا راه خلاصی از این دنیای ساختگی و مجازی را نشان میدهد…
یکی از جنبههای انتقادی فیلم نسبت به رسانهها و جهان سرمایه داری است که سعی میکنند جهان را آنطور به نمایش بگذارند که خود میپسندند و ترومنی که همانا نماد انسان امروزی ست باید مبحوس در جزیرهی اندیشه صاحبان قدرت بماند. آنهایند که آزادی تفکر و رهایی تا اکتشاف خود را تنها زمانی تاب میآورند که مفهومی جز خاستهها و تمایلات آنها نداشته باشد.
به گمانم عمده ویژگی این فیلم ۶۰ میلیون دلاری که باعث میشود مدتها یاد و خاطرهی آن در ذهن مخاطب بماند فیلم نامه بکر و خلاقانهی آنره نیکل ( Andrew Niccol ) باشد که نامزد اسکار نیز شد. البته پیتر وییر ( Peter Weir ) کارگردان و اد هریس ( Ed Harris ) بازیگر نقش کریستوف نیز نامزد اسکار شدند اما جیم کری ( Jim Carrey ) علیرغم نقش آفرینی متفاوتش در نقش ترومن توفیق چندانی نداشت.
یکی از صحنههای جالبناک فیلم تبلیغات مستتر در فیلم بود مثل آن برادران دوقلو که هر روز رندانه ترومن را به گوشهی تابلوی تبلیغات میکشاندند و یا تبلیغات معکوسی که منکر سفر بود و سفر را کاری خطرناک میدانست (در آژانس هواپیمایی برروی پوستر یک هواپیما که به آن صاعقه برخورد کرده بود نوشتهاند “برای شما هم ممکن است اتفاق بیفتد!”)
خلاصه اگر این فیلم را ندیدهاید حتما ببینید!
و اما جمله معروف و پایانی ترومن:
Good morning, and in case I don’t see ya, good afternoon, good evening, and good night!
برچسب ها : فیلم , The Truman Show , نمایش ترومن , جیم کری ,
آخرین مطالب
» پروژه UML: تحلیل فروشگاه اینترنتی ( دوشنبه 11 شهریور 1392 )
» کجایی ( یکشنبه 27 مرداد 1392 )
» Life in a Day ( یکشنبه 27 آذر 1390 )
» فرشتههای بیبال ( پنجشنبه 10 آذر 1390 )
» WouldntItBeLoverly ( جمعه 13 آبان 1390 )
» ای بد بد بد ( پنجشنبه 7 مهر 1390 )
» ۲۷۰+۹۰ ( چهارشنبه 23 شهریور 1390 )
» شکرت ( سه شنبه 15 شهریور 1390 )